جدول جو
جدول جو

معنی نقش نهادن - جستجوی لغت در جدول جو

نقش نهادن(غَ کَ دَ)
تصویر کردن. نقش کردن:
شکسته همچو نگارم ز نوک خامۀ فکر
که بر صحیفۀ دل نقش آن نگار نهد.
نجیب الدین گلپایگانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گوش نهادن
تصویر گوش نهادن
به دقت گوش دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیش نهادن
تصویر پیش نهادن
پیش گذاشتن، جلو آوردن و پیش روی خود نهادن، برابر چشم قرار دادن، چیزی جلو کسی قرار دادن، مانعی در راه کسی یا چیزی قرار دادن
فرهنگ فارسی عمید
(عِ گِ کَ دَ)
نگاه کردن. (آنندراج). نظر گماردن. نگریستن. خیره شدن:
نظر بر یکدگر چندان نهادند
که آب از چشم یکدیگر گشادند.
نظامی.
نظر در نیکوان چندان نهادم
که شد ناگه دل زارم گرفتار.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ دَ)
معین کردن حکومت قیمت و بهای چیزی را. (ناظم الاطباء). تسعیر. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). اسعار. تقویم:
خاشاک و خار قیمت درّ و گهر گرفت
آنجا که تیغ غمزۀ او نرخ جان نهاد.
ثنائی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(فُ تَ)
تعیین وقت کردن. توقیت. (ترجمان القرآن)
لغت نامه دهخدا
(سَطَ نَ کَ دَ)
لقس. (تاج المصادر). لقب دادن. نبز. تنبیز. (منتهی الارب). لقب کردن. لبز:
بنده را نام خویشتن نبود
هرچه ما را لقب نهند آنیم.
سعدی (خواتیم).
لقس، مردم را لقب نهنده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
مقابل پس نهادن. جلو گذاردن. فرا پیش آوردن. از آنجا که بود فراتر آوردن. حرکت دادن بسوی مقابل:
چو برداشت خسرو پی از جای خویش
نهاد آن زمان زاد فرخ به پیش.
فردوسی.
آنجا که تویی رفتن ما سود ندارد
الا بکرم پیش نهد لطف تو گامی.
سعدی.
قدم پیش نه کز ملک بگذری
که گر با زمانی ز دد کمتری.
سعدی.
، مقابل و برابر قرار دادن. پیش روی گذاردن:
بشد مرد دانا به آرام خویش
یکی تخت و پرگار بنهادپیش.
فردوسی.
یکی تخت زرین نهادندپیش
همه پایه هاچون سر گاومیش.
فردوسی.
زیبا نهاده مجلس و زیبا نهاده جای
ساز شراب پیش نهاده رده رده.
شاکر بخاری.
اباهای الوان ز صد گونه بیش
به خوانهای زرین نهادند پیش.
اسدی.
منه عیب خلق ای فرومایه پیش
که چشمت فرو دوزد از عیب خویش.
سعدی.
، برابر چیزی گذاردن منع عبور را. گذاردن برابر چیزی چون سدی و مانعی:
ای پای بست عمر تو بر رهگذار سیل
چندین امل چه پیش نهی، مرگ از قفا.
سعدی.
، نصب العین ساختن. برابر چشم نهادن. بر آن رفتن: چون پادشاهی بر کسری انوشیروان عادل قرار گرفت عهود اردشیر بن بابک پیش نهاد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 88).
- پا پیش نهادن، اقدام کردن. مقدم شدن
لغت نامه دهخدا
(یَ خوا / خا تَ)
نامیدن. اسم گذاشتن. (ناظم الاطباء). تسمیه. نام گذاشتن:
که خضرا نهادند نامش ردان
همان تازیان نامور بخردان.
فردوسی.
نام نهی اهل علم و حکمت را
رافضی و قرمطی و معتزلی.
ناصرخسرو.
گر حور و آفتاب نهم نام تو رواست
کاندر کنار حوری و اندر بر آفتاب.
انوری.
، نام باقی گذاشتن. شهرت نیک یافتن. نام نیک و ذکر خیر از خودبجا گذاشتن
لغت نامه دهخدا
فرا پیش آوردن، از جای اصلی بنزدیک خود آوردن، مقابل پس نهادن: آینه ای که پیش نه از دل صافی گهر صورت خود را بین معنی اشیاطلب، (وحشی)، برابر چیزی گذاشتن برای منع عبور ایجاد مانع و سد کردن: ای پای بست عمر، تو بر رهگذار سبیل چندین امل چه پیش نهی مرگ از قفا. (سعدی)، برابر چشم نهادن نصب العین ساختن: چون پادشاهی برکسری انوشیروان عادل قرار گرفت عهود اردشیرین بابک پیش نهاد. یا پا (قدم) پیش نهادن، اقدام کردن مقدم شدن: قدم پیش نه کز ملک بگذری که گر باز مانی ز دد کمتری. (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقت نهادن
تصویر وقت نهادن
بنگرید به وقت دادن تعیین وقت کردن توقیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقع نهادن
تصویر وقع نهادن
ارج نهادن ارزش بخشیدن اهمیت دادن توجه کردن: (نواب خانم از عالم عجب و غرور و کم خردی نواب مهد علیا را زیاده وقعی ننهاد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نام نهادن
تصویر نام نهادن
اسم گذاشتن تسمیه: (واین مجموعه رالباب الالباب نام نهاد)، نام باقی گذاشتن نام نیک یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
پاژ ناماندن پاژ نام نهادن لقب دادن: المنه لله که چو مابی دل و دین بود آن را که لقب عاقل و فرزانه نهادیم. (حافظ. 256)
فرهنگ لغت هوشیار
گوش دادن استماع کردن، استراق سمع کردن: صابر و حملا در سرای شاه آمدند و نظاره میکردند و گوش نهاده بودند تا چه شنوند، متوجه شدن توجه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
از سفر باز آمدن و اقامت کردن مقابل. کفش خواستن، یا کفش نه و موزه مخواه. رخت اقامت بیفکن و ترک سفر کن: (گفت بختم خنکا کفش بنه موزه مخواه)، (انوری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقع نهادن
تصویر وقع نهادن
((وَ. نَ دَ))
توجه کردن، ارزش قائل شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوش نهادن
تصویر گوش نهادن
((نِ دَ))
سخن شنیدن، متوجه شدن
فرهنگ فارسی معین